< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مقتدایی

96/09/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ولایت فقیه: تتمه: حقوق متقابل رهبر و مردم:

در حقوقی که متقابلا بین رهبر جامعه، امامت امت و مسلمین است بحث‌هایی شد گفتیم بالاترین حق که ولی مسلمین و امام مسلمین بر مسلمین دارد حق اطاعت است و به دو آیه از قرآن استدلال کردیم؛

آیه اول: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[1] و گفتیم ولی فقیه هم از مصادیق اولی الامر است.

آیه دوم: ﴿فَلَا وَ رَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتىَ‌ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فىِ أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا﴾[2]

ایمان ندارند کسانی که ادعا می‌کنند مؤمن هستند لکن قول رسول الله(ص) را عمل نمی‌کنند.

در مورد شأن نزول آیه در مجمع البیان[3] آمده است: «نزلت في الزبير و رجل من الأنصار خاصمه إلى النبي(ص) في شراج من الحرة كانا يسقيان بها النخل كلاهما فقال النبي للزبير اسق ثم أرسل إلى جارك فغضب الأنصاري و قال يا رسول الله لئن كان ابن عمتك فتلون وجه رسول الله(ص) ثم قال للزبير اسق يا زبير ثم احبس الماء حتى يرجع إلى الجدر و استوف حقك ثم أرسل إلى جارك»

زبیر بن عوام که عمه زاده پیامبر(ص) بود و از مهاجرین بود با شخصی از انصار اختلافی پیدا کرد؛ اختلاف آن‌ها در آبیاری نخلستانی بود و متعارف این بود که کسی که نخلستان او جلوتر است ابتدا آبیاری می‌نماید ولی آن رجل انصاری می‌گفت من اول آب ببرم و اختلاف کردند و پیامبر(ص) هم به زبیر فرمود «اسق ثم ارسل الماء الی جارک» تو نخلستانت را آبیاری کن بعد آب را آزاد کن و آن انصاری ناراحت شد و گفت به خاطر این‌که زبیر عمه زاده شماست شما این حکم را دادید و گفت «یا رسول الله لئن کان ابن عمتک فتلون. وجه رسول الله» با این حرف او صورت پیامبر قرمز شد و این آیه در این‌جا نازل شد که اینان ایمان ندارند مگر قضاوت تو را بپذیرند و بعد از حکم تو هم تسلیم حکم تو باشند.

از آیه استفاده می‌کنیم که پیامبر(ص) بعنوان حاکم بوده و قضاوت نموده اگر رد کردند رد قول حاکم است و باعث عدم ایمان می‌شود و چون رد قول رسول(ص) هم بوده رد قول رهبر باعث عصیان است. آیه در مقام این است که اگر مردم اختلافی دارند باید نزد رئیس بیایند «يُحَكِّمُوكَ» یعنی تو را حکم قرار بدهند و این الزامی نیست مستقیم باشد بلکه از شؤون رهبری این است که یا خودش قضاوت می‌کند یا قاضی تعیین می‌کند. البته تفاوتی ندارد که در مقام قضاء یا دیگر موارد اختلافی باشد لذا از این آیه استفاده می‌شود که بر امت واجب است که اگر حاکم دستوری داد اطاعت نمایند.

اما روایات:

صاحب کتاب دراسات[4] حدود 34 روایت در مورد حق رهبر بر مسلمین نقل می‌کند که ما برخی از آن‌ها را نقل می‌کنیم.

    1. در نهج البلاغه[5] می‌فرماید: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً وَ لَكُمْ عَلَيَّ حَقٌّ فَأَمَّا حَقُّكُمْ عَلَيَّ فَالنَّصِيحَةُ لَكُمْ وَ تَوْفِيرُ فَيْئِكُمْ عَلَيْكُمْ وَ تَعْلِيمُكُمْ كَيْلَا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِيبُكُمْ كَيْمَا تَعْلَمُوا وَ أَمَّا حَقِّي عَلَيْكُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَيْعَةِ وَ النَّصِيحَةُ فِي الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِيبِ وَ الْإِجَابَةُ حِينَ أَدْعُوكُمْ وَ الطَّاعَةُ حِينَ آمُرُكُم‌»

تقریبا جامع‌ترین روایتی است که نقل شده که امیرالمؤمنین(ع) در ذیل خطبه می‌فرمایند من به گردن شما حقی دارم و شما هم به گردن من حقی دارید.

این خطاب به عموم است و مراد شخص خود امیرالمؤمنین(ع) نیست بلکه هر امیر و حاکم را شامل می‌شود و به عنوان حق حکومتی است. یعنی من به عنوان حاکم بر گردن شما حق دارم و شما هم بر من به عنوان حاکم حق دارید.

اما حق شما بر من این است که؛ 1-نصحیت کنم شما را. 2-غنائمی که بدست می‌آید بین شما به طور کامل تقسیم کنم و بپردازم. 3-شما را تعلیم بدهم تا جاهل نمانید. 4-شما را آداب بیاموزم و روش و سبک زندگی را به شما بیاموزم.

و اما حقی که من به گردن شما دارم؛ 1-وفای به بیعت است، بیعت کردید و رهبری مرا قبول کردید لازم است پایدار و وفادار بمانید. 2-مرا نصیحت کنید چه در حضور و چه در غیاب. 3-اگر شما را فراخواندم اجابت نمایید. 4-اطاعت کنید وقتی من امر کردم.

توضیح اجمالی حقوق:الف: حق مردم بر حاکم:

حق اول: نصیحت است به معنای ارشاد و پند و موعظه است.

حق دوم: تقسیم غنائم و بیت المال است و تمام حق شما را بپردازم و آنچه هست پرداخت شود.

حق سوم: تعلیم دادن جامعه است که احکام دین را فرا بگیرند و از جهل بیرون بیایند و البته برون رفتن از جهل منحصر در علوم دینی نیست.

حق چهارم: آموزش آداب و رسوم است در رفتار و کردار و برخوردهایشان؛ حاکم باید کمک کند که با سبک زندگی اسلامی آشنا شوند و لااقل وسیله فراگیری در اختیار باشد و هرکس خواست بتواند از آن استفاده کند.

ب: حق حاکم بر مردم:و اما حق من بر شما:

حق اول: قبول بیعت و وفای به آن است و وقتی حمایت ملت پشت سر امام مسلمین باشد می‌تواند با قدرت بیشتری با ستمگران برخورد نماید بیعت یعنی قبول و همین‌که پذیرفته باید وفا نماید.

بیعت امروز همان قبول است و دست دادن نیست. گاهی ممکن است این شبهات پراکنده شود که من آن زمان نبودم دیگران رأی دادند.

پاسخ آن خیلی روشن است بیعت یعنی قبول و همین مقدار که پذیرفته کافی است و باید وفا نماید. آن زمان که بیعت بود فقط عده خاصی می‌آمدند و دست می‌دادند و بیعت می‌کردند و بقیه هم آن بیعت را قبول داشتند اما الأن دست دادن لازم نیست فقط قبول همان بزرگان رده اول هم الأن قبول می‌کنند و همان قبول را هم اینان دارند. وفای به بیعتی که خودتان کردید و بیعت همان پذیرشی است که انجام دادید.

حق دوم: نصیحت است یعنی نصیحت مؤمنین نسبت به رهبری است و رهبر را نصیحت نمایند اگر در وادی عمل مشکلاتی پیش آمد به رهبر پیشنهاداتی مطرح کنند و بر رهبر نیز واجب است که قبول نماید.

حق سوم: اجابت دعوت است که مردم باید بپذیرند. برای نمونه مقام معظم رهبری تصریح می‌کنند متخصصین حقیقی و کارشناسان درست و راستین به این نتیجه رسیدند که اقتصاد مقاومتی این است که تولید را بالا ببریم و جلوی قاچاق را هم بگیریم این یک مطلب روشنی است و همه متخصصین هم همین پیشنهاد را دارند؛ بر همه لازم است این دعوت رهبر را بپذیرند و یا مثلا در قضیه فلسطین رهبر از مردم دعوت می‌کند و مردم باید بپذیرند. قضیه‌ای که صد سال قبل علما در اصفهان نشستند و نامه آن هنوز موجود است و من دیدم و نوشتند ما جمعی از علما مقرر می‌داریم که از این به بعد مسلمانان جنس خارجی نخرند و اگر دیدیم جنازه‌ای را آورده برای نماز و دیدیم کفن او از جنس خارجی است بر آن جنازه نماز نمی‌خوانیم و یا در مهمانی دعوت کردند دیدیم وسائل آن خارجی است شرکت نمی‌کنیم. اگر کسی مراجعه کرد و دیدیم لباسش از پارچه خارجی است او را به عنوان برادر دینی پذیرا نمی‌شویم.

مورد چهارم برای فردا انشاءاله.

وصلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo