درس خارج فقه استاد مرتضی مقتدایی
96/11/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الزكاة/أحكام الزكاة / شرط تمکن تام در تصرف در تعلق وجوب زکات
بحث مناسبتی: در آستانه ایام فاطمیه دوم هستیم؛ ایامی که فضائل و مصائب آن حضرت یادآوری میشود؛ فاطمیه اول بر مبنای هفتاد و پنج روز پس از رحلت رسول الله(ص) است و فاطمیه دوم بر مبنای نود و پنج روز پس از رحلت رسول الله(ص) است؛ ظاهرا مطلوب آن حضرت هم هست که در دو مرحله برای آن حضرت اقامه عزا شود، عدهای به این فکر افتادهاند در یک مرحله عزاداری آن حضرت انجام شود ولی إجازه ندادهاند.
کاشف الغطاء و ایام فاطمیه: یک قضیهای برای خود من اتفاق افتاد که بعضی جاها نقل کردهام؛ پیش از انقلاب توفیق زیارت حرمین شریفین نصیب من شد زمانی که هنوز صحن بقیع خاکی بود و سنگ فرش نشده بود آن زمان زیارت آزاد بود و تا نزدیک قبور مطهر تا چند قدمی پیش میرفتیم.
روزی مشغول زیارت بودم که ناگهان متوجه شدم یک شخصیت روحانی به همراه تعدادی محافظ وارد صحن بقیع شدند کنار این روحانی یک روحانی جوان دیگری بود که گویا آقا زاده ایشان بود به همراه آمده بودند برای زیارت؛ جلو رفتم و از آن جوان پرسیدم این روحانی چه کسی است؟ او فارسی بلد نبود و به عربی گفت: این روحانی شیخ علی کاشف الغطاء نوه مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء است، در قم ایشان برای علماء شخصیت شناخته شدهای بودند و از علمای نجف بودند، بعد از زیارت خدمت خود ایشان رسیدم ایشان خودشان فارسی را خوب حرف میزد؛ بعد از عرض ارادت و حال و احوال در همان حال که در صحن بقیع قدم میزدیم ایشان سؤالات علمی مطرح کردند، من آن موقع حاضر الذهن بودم و به خوبی جواب دادم و ایشان از این آماده بودن من خوشش آمد قبل از این که از ایشان جدا شوم گفتند که ما در فندق القصر هستیم، بیا آنجا همدیگر را ببینیم ایشان محبت کردند به کاروانی که ما بودیم سرکشی کردند و این ملاقات همچنان ادامه پیدا کرد.
از جمله مطالبی که ایشان گفتند این بود که ما شبها بعد از بسته شدن دربهای حرم به همراه تعدادی به شکل خصوصی از درهای دیگری به زیارت قبور مطهر بقیع مشرف میشویم. به من خطاب کردند که تو هم به همراه ما بیا. طوری بود که موقع ورود به قبرستان بقیع به نگهبانهای بقیع چند درهم و دیناری میدادند و آنها هم خیلی احترام میکردند و إجازه ورود میدادند، ما وارد میشدیم و در مقابل شبکههای حرم حصیر پهن میکردیم و مشغول زیارت میشدیم.
یکی از این شبها ایشان قضیهای را تعریف کردند که مقصود من این قسمت است؛ ایشان فرمودند جد ما شیخ جعفر کاشف الغطاء یک بار که تصمیم گرفتند دو مرتبه برای حضرت فاطمه زهراء(س) اقامه عزاء کنند با خود گفتند شاید یک مرتبه مراسم گرفته شود بهتر است و از شکوه بیشتری برخوردار خواهد بود چون ممکن است اقامه عزاء در دو مرحله موجب شود برخی در یک مراسم شرکت کنند و در دیگری شرکت نکنند و احتمال دارد به خاطر متعدد بودن جلسات در هیچ کدام شرکت نکنند و آن انسجام و شکوهی که در یک مرحله وجود دارد در دو مرحله ایجاد نخواهد شد؛
با توجه به این که ایشان مرجع تقلید بودند و اگر معین میکردند در کدام مرحله اقامه عزای حضرت فاطمه زهراء(س) بشود مردم تبعیت میکردند و یکی از این دو احتمال را گرامی میداشتند به همین جهت ایشان در صدد برآمدند تمام اقوال راجع به ایام احتمالی شهادت حضرت زهراء(س) را مورد تحقیق قرار دهند؛ اقوال علمای شیعه و سنی و تواریخ متعدد را و در صدد برآمدند متقنترین روز را برای این مناسبت تعیین کنند و به همین جهت شب و روز مشغول مطالعه و تحقیق شدند.
مرحوم کاشف الغطاء مادر متهجدة و به نظر عالمةای داشتند در یکی از شبها این مادر خواب حضرت زهراء(س) را میبیند و در خواب، حضرت به این مادر میگوید: به پسرت بگو چرا میخواهی عزای من را کم کنی؟ این مادر در همان شب به سراغ پسرش رفت و دید او در میان تعداد انبوه کتابها ناپیداست در حالی که این مادر از تصمیم پسرش اطلاعی نداشت خطاب به کاشف الغطاء گفت: پسرم مشغول چه کاری هستی که حضرت زهراء(س) از دست تو ناراحت است؟ کاشف الغطاء از این حرف مادر متوجه منظور حضرت زهراء(س) شد که از تعیین دقیق روز شهادتشان راضی نیستند به همین خاطر تمام کتابها را جمع کرد و دستور داد در هر دو احتمالِ شهادت آن حضرت اقامه عزاء شود و خودشان نیز در نجف در هر دو مرحله در این مجالس حاضر میشدند؛ این قضیه را من خودم از دو لب مبارک شیخ علی کاشف الغطاء نوه شیخ جعفر کاشف الغطاء شنیدم.
تأکید آیت الله وحید خراسانی بر اقامه عزای حضرت زهراء(س): در ملاقاتی که چند سال پیش با حضرت آیت الله وحید خراسانی در ایام فاطمیه داشتیم ایشان تأکید میکردند که عزاداری حضرت زهراء(س) باید مانند عاشواء با شکوه و با ثمر باشد؛ زمانی که من در مدیریت حوزه علمیه بودم ایشان بسیار تأکید و توصیه میکردند که در حوزهها در شهرستانها در همه جا اهمیت بیشتری برای اقامه عزای حضرت زهراء(س) داشته باشند.
در همین دیدار من قضیه ملاقات با شیخ علی کاشف الغطاء در مدینه منورة را برای حضرت آیت الله وحید نقل کردم بعد از تمام شدن حرفهای من ایشان پسرشان را صدا زدند و فرمودند من دوباره همین جریان را نقل کنم تا صدای من ضبط شود و فرمودند من این قضیه را شنیده بودم ولی میخواهم سندی داشته باشم.
إن شاء الله اگر توقیق سفر تبلیغی در این ایام فاطمیه را دارید با جدیّت عازم این سفر شوید ما هم جلسات درسی شنبه و یکشنبه هفته بعد را تعطیل میکنیم تا شما فرصت کافی برای این برنامهها را داشته باشید و با فراغت بال اقدام به این سفر کنید.
اهتمام به این امر مهم لازم است؛ حضرت زهراء(س) چنان جایگاهی دارد که آقا بقیة الله الأعظم ارواحنا فداه آن بانو را اسوة خود میداند: «وَ فِي ابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص لِي أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[1] امام زمان(عج) احترام بالایی برای مادرشان حضرت زهراء(س) قائل هستند و هر کسی به آن بانو ارادت بیشتری داشته باشد مورد عنایت امام زمان(عج) قرار خواهد گرفت.
کسی به امام صادق(ع) عرضه داشت یا بن رسول الله(ص)! برای ما دعا کنید. حضرت فرمودند آیا گمان میکنید ما در حق شما دعا نمیکنیم؟ در حالی که هر هفته دو بار اعمال شما بر ما عرضه میشود و اگر گناهانی از شما سرزده باشد برای آمرزش شما دعا میکنیم؛ إن شاء الله اگر امام زمان(عج) ببینند ما در جلسات مادرشان حضرت زهراء(س) اهتمام داشتیم؛ هم خودمان در این مجالس حاضر شدیم و هم دیگران را به این مجالس تشویق کردیم حتما مشمول دعای خیر آن حضرت خواهیم بود.
بحث اخلاقی: بحث اخلاقی ما راجع به تواضع بود؛ صفت مقابل تواضع تکبر است که یکی از صفات رذیله بلکه بدترین رذیله اخلاقی است؛ عذابهایی که برای متکبرین در نظر گرفته شده بسیار سخت و خردکننده است؛ کمتر کسی است که از این رذیله مصون باشد و همه کم و بیش گرفتار این رذیله هستند.
اما راجع به علاج صفت تکبر گفتیم هم باید راه علمی را به کار ببریم و هم راه عملی را؛ یکی از بهترین راهها برای درمان تکبر آن است که ما خودمان را عادت بدهیم به رفتار متواضعانه، البته یک دفعه این حالت تواضع در انسان به وجود نمیآید بلکه باید به مرور سعی کنیم و به خودمان تلقین کنیم که باید رفتار متواضعانه داشته باشیم و تکبر را از خود دور کنیم و همچنین رفتار متواضعانه علماء و بزرگان را برای خودمان الگو قرار دهیم، فراوان بودند از علماء که نهایت جدیت را در رعایت رفتار متواضعانه داشتند و در جلسات اخلاق گذشته نیز بیان کردیم که بهترین الگو برای همه بشریت وجود مبارک رسول خدا(ص) است قرآن کریم میفرماید: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا﴾[2] به يقين براى شما در زندگى پيامبر خدا سرمشق نيكويى بود، براى آنها كه اميد به رحمت خدا و روز بازپسين دارند و خدا را بسيار ياد مىكنند.
حالاتی از پیغمبر(ص) از بحار الأنوار نقل کردیم در باب «تاریخ نبینا» در بخش بیان کمالات و آداب آن حضرت که إن شاء الله مورد مطالعه قرار گیرد همچنین در این کتاب توصیفی از حالات آن حضرت که برگرفته از روایات است در مقالهای گرد آوری شده است که ما به گوشهای از آن اشاره میکنیم:
« كان يجلس على الارض، وينام عليها، ويأكل عليها، وكان يخصف النعل، ويرقع الثوب، ويفتح الباب، ويحلب الشاة»[3] یعنی رسول خدا(ص) بر روی زمین مینشستند البته نه این که بگوییم از صندلی استفاده نمیکردند و روی فرش مینشستند بلکه منظور این است که روی زمین بدون فرش و حصیر مینشستند و بر روی زمین میخوابیدند و بر روی زمین غذا میخوردند و خودشان کفش خود را پینه میزدند و بر پارگی لباس خود وصله میزدند و درب خانه را بر کسی که در را به صدا درآورده باز میکردند و گوسفندان را خود میدوشیدند.
«ويجيب دعوة الحر والعبد ولو على ذراع أو كُراع ، ويقبل الهدية ولو أنها جرعة لبن ويأكلها»[4] حضرت دعوت هر دعوت کنندهای را اجابت میکردند چه آن شخص، آزاد باشد و یا مملوک و فرقی نمیکرد که با چه چیزی پذیرایی شوند، با دست گوسفند یا پاچه گوسفند آن حضرت هدیه را قبول میکردند ولو آن هدیه یک جرعه شیر یا ته مانده شیر باشد و آن را میل میفرمودند.
جسارت اعرابی: یک نفر اعرابی آمد خدمت پیامراکرم(ص) وعبای مبارک آن حضرت را گرفت و محکم کشید به طوری که لب آن عبا گردن حضرت را خراشید، سپس گستاخانه گفت: ای محمد! از مال خدا که در نزد تو است، بر این دو شترم بارکن تا ببرم، چرا که این اموال نه مال تو است و نه مال پدرت!. پیامبراکرم (ص) اندکی سکوت کرد و سپس فرمود: مال، مال خدا است و من بنده خدا هستم. آنگاه فرمود: ای اعرابی! این آسیبی که به من رساندی، به تو برسانم؟ اعرابی در پاسخ گفت: نه. پیامبراکرم(ص) فرمود: چرا؟ اعرابی گفت: زیرا شما، بدی را با بدی پاسخ نمیدهی پیامبر اکرم (ص) از سخن این مرد اعرابی خندید، سپس دستور داد بر یکی از شتران او جو، و بر دیگری خرما، بار کردند و به او دادند.[5]
إن شاء الله همه ما بتوانیم با شنیدن این رفتار با عظمت اولیای الهی، روحیه تواضع را در خودمان تقویت کنیم.
بحث فقهی: در تعلق وجوب زکات چند شرط ذکر کردهایم؛ بلوغ، عقل و حریّت سه شرطی است که تا کنون مطرح شده است و اما شرط چهارم «ملک» است و تا زمانی کسی مالک اموال زکوی نباشد زکات بر آن تعلق نخواهد گرفت.
کلام مرحوم امام: «رابعها: الملك، فلا زكاة في الموهوب ولا في القرض إلّابعد قبضهما، ولا في الموصى به إلّابعد الوفاة و القبول؛ لاعتباره في حصول الملكية للموصى له على الأقوى.»[6] مرحوم امام شرط چهارم تعلق وجوب زکات را «ملک» معرفی نموده است و در ادامه این مسئله متذکر شدهاند برخی اموال زکوی هر چند به حد نصاب شرعی رسیده باشند ولی چون به تملک شخص در نیامدهاند وجوب زکات بر آن اموال تعلق نمیگیرد؛ مانند مال موهوب و مال قرضی، این دو مورد زمانی ملکیت بر آنها جاری میشود که به قبض درآیند و صرف وعده در هبه و توافق در استقراض تأثیری در تعلق وجوب زکات ندارد و اما سومین مورد که مرحوم امام متذکر آن شده است «مال موصی به» است یعنی مالی که متوفی وصیت کرده است پس از موت او به یک شخص معلومی برسد، چنین مالی زمانی زکات بر آن تعلق میگیرد که دو شرط داشته باشد شرط اول فوت موصی و شرط دوم قبول «موصی له» و تا زمانی که این دو شرط محقق نشده باشد زکاتی بر این مال تعلق نمیگیرد و پس از تحقق این دو شرط با گذشت حول، زکات آن واجب خواهد بود؛ بنا بر این مرحوم امام به محض تحقق این دو شرط تعلق زکات در «موصی به» را قطعی میدانند یکی فوت موصی و دیگری قبول موصی له ولی شرط قبض را لازم نمیدانند بر خلاف نکتهای که در کلام مرحوم سید به دست میآید که گویا ایشان شرط قبض را نیز لازم میدانند که توضیح این مورد را متذکر خواهیم شد.
کلام مرحوم سید: «الرابع: أن يكون مالكا فلا تجب قبل تحقق الملكية... و[ک] الموصى به قبل القبول أو قبل القبض»[7] مرحوم صاحب عروة مانند مرحوم امام شرط چهارم وجوب زکات را اعتبار ملکیت دانستهاند بر همین مبنی پس از «فوت موصی» و «قبول موصی له» بالإتفاق ملکیت برای موصی له محقق خواهد شد و شرط سومی بنام «قبض "موصی به" توسط موصی له» برای تحقق ملکیت لازم نیست ولی در این کلام مرحوم سید چنین به نظر میرسد که ایشان شرط قبض را نیز لحاظ دانستهاند و این بیان از مرحوم سید بسیار عجیب است، شرطی مطرح نموده باشند که در قول هیچ فقیهی مطرح نشده باشد.
کلام مرحوم خوئی: مرحوم خوئی با تندی به این قسمت از کلام مرحوم سید با این بیان اعتراض نمودهاند: «واما ما ذكره (قده) من اعتبار القبض في الملكية في باب الوصية ولاجله حكم (قده) بعدم الزكاة قبل القبض فهو باطل بل وغير محتمل قطعا لعدم اعتبار القبض في هذا الباب بلا شبهة ولا اشكال ولا قائل به معروف بل ولا غير معروف.»[8] یعنی آنچه مرحوم سید در باب وصیت ذکر کردهاند در اعتبار قبض به منظور تحقق ملکیت و به همین جهت حکم دادهاند به عدم تعلق وجوب زکات قبل از قبض، یک حکم باطلی است بلکه چنین شرطی بلاشبه و بلا اشکال در این باب وصیت قطعا محتمل هم نیست و چنان است که یک قائل معروف و حتی یک قائل غیر معروف هم ندارد؛ ( خدا رحمت کند مرحوم داماد را که در چنین شرائطی میگفتند: هیچ ملا مردهای این حرف را نزده است)
مرحوم خوئی در توجیه این بیان مرحوم سید فرموده است: «نعم نسب ذلك إلى بعض كلمات الشيخ ولم تثبت النسبة ولا دليل عليه بوجه فلو قلنا باعتبار القبول لا نقول باعتبار القبض بتاتا. والظاهر انه لا ينبغي الشك في ان هذه الجملة اعني قوله: (أو قبل القبض) سهو من قلمه الشريف أو من النساخ.»[9] این را قبول داریم که چنین شرطی به بعضی از کلمات شیخ طوسی نسبت داده شده ولی برای چنین نسبتی به هیچ وجه دلیلی یافت نشده است و چنین نسبتی ثابت نشده است؛ در ادامه مرحوم خوئی نظر خود را این چنین ایراد میفرمایند: به نظر ما صِرف قبول موصی له در تحقق ملکیت کفایت میکند و علاوه بر قبول کلّاً نیازی به قبض نیست؛ مرحوم خوئی توجیه دیگری برای این قسمت از بیان مرحوم سید مطرح میفرمایند و میگویند: ظاهرا این جمله مرحوم سید (أو قبل القبض) سهوی است که از قلم شریف ایشان صادر شده است یا این سهو را نساخ مرتکب شدهاند.
کلام مرحوم حکیم: «الظاهر أنه لم يتحقق قائل باعتبار القبض في الملك هنا، ولذلك احتمل أن يكون أثبت سهواً بدل ( قبل الوفاة )، حيث لا يملك الموصي به قبلها قطعاً»[10] یعنی ظاهر آن است که هیچ قائلی برای شرطیت «قبض موصی به» توسط موصی له در تحقق ملکیت اعتباری قائل نشده است؛ این احتمال است که بجای «قبل الفوت» کلمه «قبل القبض» ثبت شده باشد زیرا در باب وصیت تا موت موصی واقع نشده باشد قطعا ملکیت بر موصی به نیز محقق نخواهد شد.
نظر استاد: به نظر ما نیز برای تحقق ملکیت دو شرط موت موصی و قبول موصی له کفایت میکند و شرط سومی بنام قبض در تحقق ملکیت هیچ اعتباری ندارد.