درس خارج فقه استاد مرتضی مقتدایی
96/12/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الزكاة/أحكام الزكاة /حکم زکات مال قرضی
بحث مناسبتی: دیروز عید بسیار بزرگی بود؛ ایام ایام پر فیض و پر خیر و برکت میلاد بانوی دو جهان، حبیبة خدا، دختر حبیب خدا، همسر ولی خدا، مادر امامان و اولیای خداست؛ این عید بزرگ را به شما برادران عزیز تبریک عرض میکنم؛ در شخصیت حضرت زهراء(س) همین مطالبی که از پدر بزرگوارشان رسول خدا(ص) نقل شده و تجلیلی که پیغمبر(ص) از او میکرد هم عملا و هم لفظا همین کافی است، پیغمبری که فعلش حجت است، قولش وحی است: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى﴾[1] و هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگويد؛ ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾[2] آنچه مىگويد چيزى جز وحى الهى كه بر او القاء شده نيست؛ این تجلیل پیغمبر(ص) بیجهت نبود بلکه امری بود الهی که باید رسول خدا(ص) آن را عملی میکرد:
«عن عائشة انّها قالت: «ما رأيت أحداً كان أشبه كلاماً وحديثاً من فاطمة برسول الله صلىاللهعليهوآله، وكانت إذا دخلت عليه رحّب بها وقام إليها، فأخذ بيدها وقبّل يديها وأجلسها في مجلسه...»[3] پیغمبر(ص) در مقابل حضرت زهراء(س) تمام قد بلند میشد و به او خوش آمد میگفت «وقبّل یدیها» دستان حضرت زهراء(س) را میبوسید و این نشانهٔ اوج قرب حضرت زهراء(س) در درگاه خدای متعال است «وأجلسها فی مجلسه» خودشان کنار میرفتند و حضرت زهراء(س) را جای خود مینشاندند و آنهم نه فقط یکبار بلکه «وکانت إذا دخلت إلیه» هر زمان حضرت زهراء(س) وارد میشد داستان همین بود؛ رسول خدا(ص) آن حضرت را میبوسید و میفرمود که بوی بهشت را از زهراء(س) استشمام میکنم:
«وَعَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: «كُنْتُ أَرَى رَسُولَ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - يُقَبِّلُ فَاطِمَةَ، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنِّي أَرَاكَ تَفْعَلُ شَيْئًا مَا كُنْتَ تَفْعَلُهُ مِنْ قَبْلُ، قَالَ لِي: " يَا حُمَيْرَاءُ، إِنَّهُ لَمَّا كَانَ لَيْلَةُ أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ أُدْخِلْتُ الْجَنَّةَ، فَوَقَفْتُ عَلَى شَجَرَةٍ مِنْ شَجَرِ الْجَنَّةِ، لَمْ أَرَ فِي الْجَنَّةِ شَجَرَةً هِيَ أَحْسَنُ مِنْهَا حُسْنًا، وَلَا أَبْيَضُ مِنْهَا وَرَقَةً، وَلَا أَطْيَبُ مِنْهَا ثَمَرَةً، فَتَنَاوَلْتُ ثَمَرَةً مِنْ ثَمَرَتِهَا فَأَكَلْتُهَا، فَصَارَتْ نُطْفَةً فِي صُلْبِي، فَلَمَّا هَبَطْتُ إِلَى الْأَرْضِ وَاقَعْتُ خَدِيجَةَ، فَحَمَلَتْ بِفَاطِمَةَ، فَإِذَا أَنَا اشْتَقْتُ إِلَى رَائِحَةِ الْجَنَّةِ شَمَمْتُ رِيحَ فَاطِمَةَ. يَا حُمَيْرَاءُ، إِنَّ فَاطِمَةَ لَيْسَتْ كَنِسَاءِ الْآدَمِيِّينَ، وَلَا تَعْتَلُّ كَمَا يَعْتَلُّونَ»[4] از عایشه روایت شده که گفت: مىدیدم رسول خدا حضرت فاطمه را مىبوسد. گفتم: ای رسول خدا میبینم کاری میکنید که پیش از این نمیکردید. رسول خدا فرمود: اى حمیرا! وقتى که در شب معراج مرا به آسمان بردند، مرا وارد بهشت کردند. برابر درختى از درختان بهشت ایستادم که در تمام بهشت درختی از آن زیباتر و برگهایى از برگهاى آن سفیدتر و میوهاى از میوۀ آن خوشبوتر ندیدم! میوهاى را از آن درخت تناول کردم نطفهاى در صلب من شکل گرفت، آنگاه که به زمین بازگشتم با همسرم خدیجه مواقعه نمودم و خدیجه به فاطمه آبستن شد. لذا هرگاه مشتاق بوى بهشت میشوم فاطمه را مىبویم.
رسول خدا(ص) در جایی در عظمت حضرت زهراء(س) فرموده است: «يا علي، إن فاطمة بضعة مني، وهي نور عيني، وثمرة فؤادي»[5] فاطمه پاره تن من است و نور چشم من است و میوه دل من است؛ در جایی در کنار «بضعة» از «روحی» هم استفاده کرده است: «خرج النبي (صلّى اللّه عليه و سلم) و هو آخذ بيد فاطمة فقال من عرف هذه فقد عرفها و من لم يعرفها فهي فاطمة بنت محمد و هي بضعة مني و هي قلبي و هي روحي التي بين جنبي من آذاها فقد آذاني و من آذاني فقد آذى اللّه»[6] . او پاره تن من است؛ او قلب من است؛ او روح میان دو پهلوی من است؛ هر کس او را بیازارد، مرا آزرده و هر کس مرا بیازارد، خدا را آزرده است.»
رسول خدا(ص) در جایی خطاب به حضرت زهراء(س) میفرماید: «أ لا ترضين أن تكوني سيدة نساء هذه الأمة أو نساء العالمين»[7] آیا نمیخواهی سرور زنان این امت یا سرور زنان عالم باشی؟ و در جایی میفرماید: «أما ترضين أن تكوني سيدة نساء أهل الجنة فتبسمت»[8] آیا راضی نمیشوی سرور زنان أهل بهشت باشی؟
وقتی این آیه نازل شد: ﴿لَا تَجْعَلُوا دُعَاء الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاء بَعْضِكُم بَعْضًا...﴾[9] دعوت پيامبر از شما را در ميان خود، مانند دعوت از يكديگر قرار ندهيد؛ یعنی پیامبر(ص) را طوری صدا نزنید که مخصوص صدا زدن بین خودتان است؛ حضرت زهراء(س) ترسیدند که مانند گذشته پدرشان رسول خدا(ص) را «یا أبه» صدا بزنند و چند باری با خطاب «یا رسول الله» صدا زدند مانند سایر مردم که بعد از این آیه دیگر نام پیامبر(ص) را صدا نمیزدند و «یا محمد» نمیگفتند بلکه با لقب آن حضرت «یا رسول الله» خطاب میکردند، حضرت با شنیدن این خطاب از حضرت زهراء(س) به او فرمودند که دخترم این امر برای تو نیست برای کسانی است که مؤدب نبودند و خداوند خواست راه معاشرت مأدبانه را به آنها بیاموزد.
حضرت صدیقه کبرى علیهاالسلام نقل کردهاند: بعد از نزول این آیه نزد پدر بزرگوارم رفتم، خواستم مطابق معمول وى را به (یا اباه) خطاب نمایم ولى به این جمله خطاب نکرده بلکه به (یا رسول الله) خطاب کردم. پیامبر فرمود: اى دختر عزیز من، این آیه درباره تو و اهل تو نازل نشده زیرا تو از منى و من از تو بلکه این آیه درباره کسانى که ادب و احترام را مراعات نمىکنند، نازل گردیده و اگر تو مرا به کلمه (یا اباه) صدا بزنى من بیشتر خوشحال میشوم و قلب من خشنودتر میگردد و به رضای خدا نزدیکتر است[10] .
به هر حال این فرمایشات گوهربار رسول خدا(ص) درباره حضرت زهراء(س) است و آن حضرت هم عملا تجلیل حضرت زهراء(س) را گوشزد کردهاند مثلا آن حضرت را در جای خود مینشاندند و هم تجلیل قولی این که میفرموند محبوبترین مردمان نزد من فاطمه است این موارد نمونههایی از تجلیل قولی پیغمبر(ص) است.
امیدواریم ما بتوانیم آن وظیفهای که نسبت به اهل بیت(ع) مخصوصا ام الأئمة(س) فاطمه زهراء(س) داریم انجام وظیفه کنیم و به آن بزرگواران تأسی کنیم در اعمال و کردار و قولمان و إن شاء الله در قیامت مورد شفاعت آن بانو باشیم.
بحث فقهی: بحث راجع به این بود، کسی مال زکوی را که به مقدار نصاب هم است قرض بگیرد و حول هم بر آن بگذرد سؤال این است که زکات این مال به عهده مقرض است یا مقترض؟ مثلا مقداری درهم یا دینار که به اندازه نصاب هم باشد و در معرض قرض قرار گرفته و حول هم بر آن گذشته آیا زکات این اموال بر عهده قرض دهنده است یا قرض گیرنده؟ مرحوم سید و مرحوم امام فرمودهاند این زکات بر عهده مقترض است کاری که مقرض انجام داده این است که مال خود را از ملکیت خود خارج کرد و در اختیار مقترض قرار داد و دیگر تا زمانی که این مال در قرض است کاری با این مال ندارد تا این که کسی بگوید زکات بر عهده مقرض است حتی بالاتر از این اگر زمان قرض به اتمام برسد و مقترض آماده تحویل پول مقرض باشد ولی او سهل انگاری کند و دنبال پول خود نرود باز هم زکات بر گردن مقرض نمیآید ولو زمان رسیده است ولی عمدا مال را نزد مقترض باقی گذاشت و این امتناع او یا به خاطر مسامحه کاری اوست و یا به هدف فرار از زکات، پول خود را تحویل نمیگیرد.
صاحب شرایع با شرحی که صاحب جواهر دارد قائل شدهاند در این مسأله دو قول است؛ یک قول آن است که اگر زمان قرض به اتمام رسیده و برای مقرض ممکن است به آسانی طلب خود را تحویل بگیرد ولی سهل انگاری میکند و عمدا گرفتن پول خود را به تأخیر میاندازد در این فرض زکات از آن تاریخ به بعد در اموال مقرض قرار میگیرد این پول مثل این است که در جیب خود مقرض است قائل به این قول شیخ طوسی و شیخ مفید و سید مرتضی هستند و قول دوم که شهرت عظیمه بر آن قائم شده معتقد است چنین پولی همچنان قرض به حساب میآید و مقترض موظف است که زکات آن را پرداخت نماید این قول را مرحوم سید و مرحوم امام فرمودند و مورد اتفاق علمای متأخرین است شاید شما حاضرین قول شیخان و سید مرتضی را بپذیرید ولی قائلین هر دو قول برای خود دلائلی دارند که عرض خواهد شد تا این جا مطالبی بود که در جلسات قبلی گفته شده بود و مطلب جدید آن است که دلائل هر دو قول را مطرح کنیم و این یک مطلب مهمی است؛ در این جا سه طایفه روایات وجود دارد، باید ببینیم جمع بین این سه دسته روایات چیست؟
طایفه اول از روایات مربوط به زکات دین: طایفه اول از روایات که تعدادشان کثیر است و بین آنها روایات صحیح نیز یافت میشود به طور مطلق مدیون را موظف به پرداخت زکات میداند نه دائن را «لا زکاة فی الدین»؛ مدیون اگر به خاطر معاملهای به دائن بدهکار باشد مثلا هزار دینار به دائن بدهکار باشد هر چند زمان پرداخت دین رسیده باشد و هر چند آماده پرداخت باشد ولی دائن کوتاهی کند یا به جهت فرار از زکات پول خود را تحویل نگیرد با این حال بازهم به دائن بدهکار است.
1. صحیحه عبد الله بن سنان: «وعنه، عن أحمد بن محمّد، عن الحسين بن سعيد، عن النضر بن سويد، عن عبد الله بن سنان، عن أبي عبد الله عليهالسلام قال: لا صدقة على الدين ... الحديث.»[11] راوی از امام صادق(ع) نقل میکند صدقهای (زکاتی) بر دین نیست؛ یعنی تا زمانی که دائن پول خود را در معرض قرض قرار داده زکاتی بر گردن او نیست مطلقا یعنی چه مدیون نتواند قرض خود را در موعد مقرر بدهد و یا این که مدیون آمادگی داشته باشد و حتی اعلان هم بکند ولی دائن به خاطر سهل انگاری و یا فرار از زکات پول خود را تحویل نگیرد.
2. روایت حلبی: «وبإسناده عن علي بن الحسن بن فضّال، عن أيّوب بن نوح، عن صفوان بن يحيى، عن عبد الله بن مسكان، عن محمّد بن علي الحلبي، عن أبي عبد الله عليهالسلام قال: قلت له: ليس في الدين زكاة؟ فقال: لا.»[12] در این روایت نیز امام(ع) به طور مطلق فرمودهاند که در دین زکات نیست؛ دین هم شامل جایی میشود که از کسی قرض گرفته باشد و به مقرض بدهکار باشد و هم شامل جایی میشود که از کسی جنسی خریده باشد و یا کسی برای او کاری انجام داده باشد و این بدهکار هزینه کالا یا خدمات بر گردنش باقی مانده باشد همه این موارد از مصادیق دین هستند و او مدیون است؛ شاید اشکال شود که کلمه «الدین» مطلق است و هم شامل طلب دائن میشود و هم شامل بدهی مدیون، ولی با توجه به قرائن موجود در روایات متعدد این به دست میآید که منظور طلب دائن است یعنی کسی که طلبی دارد به آن طلب تا زمانی که پس نگرفته است زکات تعلق نمیگیرد از طرفی وقتی شرط پنجم مطرح میشود که تمکن از تصرف است در تفریع آن گفته میشود «فلا زکاة فی الدین» به دلیل این که دین در اختیار و تصرف نیست، این دائن است که دین او یعنی طلب او در اختیار تصرفش نیست و إلا مدیون دینش یعنی پولی که قرض گرفته و یا پولی که مدیون است در اختیار دارد و معنایی ندارد که بگوییم دین در اختیار و تصرف او نیست بنا بر این دارایی انسان دو قسم است یا نقدا در اختیار اوست که زکات بر آن تعلق میگیرد و یا در اختیار او نیست و جزء طلبهای اوست که به این قسم از دارایی او تا زمانی که در معرض دین است زکات تعلق نمیگیرد.
طایفه دوم از روایات مربوط به زکات دین: این طایفه از روایات آن دسته از روایاتی هستند که زمان تحویل دین رسیده و مدیون نیز آماده تحویل بدهی خود است و چه بسا به دائن اعلان هم کرده است ولی با این حال چنین طلبکاری یا از روی سهل انگاری و یا فرار از زکات اقدامی در جهت وصول دین خود نمیکند؛ ظهور این روایات تفصیل را میرساند یعنی از زمانی که شرائط برای وصول دین آماده است ولی دائن عمدا آن را به تأخیر میاندازد از همان زمان تأخیر، زکات به مال او تعلق میگیرد و چیزی به گردن مدیون نخواهد بود ولی چنانچه زمان دین رسیده باشد و این تأخیر از جهت مدیون باشد در این فرض زکات دین همچنان بر عهده مدیون است.
1. «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مَرَّارٍ، عَنْ يُونُسَ، عَنْ دُرُسْتَ، عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ: عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ عليهالسلام، قَالَ: «لَيْسَ فِي الدَّيْنِ زَكَاةٌ، إِلاَّ أَنْ يَكُونَ صَاحِبُ الدَّيْنِ هُوَ الَّذِي يُؤَخِّرُهُ، فَإِذَا كَانَ لَايَقْدِرُ عَلى أَخْذِهِ، فَلَيْسَ عَلَيْهِ زَكَاةٌ حَتّى يَقْبِضَهُ.»[13] این روایت قائل به تفصیل شده است؛ در صدر روایت امام(ع) زکات دین تا زمانی که در معرض دین است و زمان آن به پایان نرسیده است را برای صاحب دین منتفی میداند و در ادامه چنین تفصیل قائل میشوند که اگر خود دائن مقصر باشد و در وصول دینش کوتاهی کند و آن را به تأخیر بیاندازد زکات چنین دینی از همان زمان تأخیر بر عهده صاحب دین خواهد بود ولی اگر به هر دلیلی عدم وصول دین مربوط به دائن نباشد بلکه شرائط برای آن مهیا نباشد زکات دین بر عهده دائن نخواهد بود تا زمانی که دین خود را قبض کند.
این همان قولی است که شیخان و سید رضی قائل به آن هستند و این روایت یکی از مسنتدات آنها به شمار میآید؛ دلالت این روایت در تفصیل مذکور کاملا واضح است ولی از جهت سند در آن بحث شده است؛ مرحوم خوئی پس از بیان این روایت میگوید: «والدلالة واضحة. واما السند فليس فيه من يغمز فيه عدا اسماعيل بن مرار وقد تقدم غير مرة انه موثق لوجوده في تفسير علي بن ابراهيم. وعدا عمر ابن يزيد فانه قد يستشكل فيه نظرا إلى اشتراكه بين عمر بن محمدابن يزيد بياع السابري - الذي وثقه النجاشي صريحا وكذا الشيخ وان نسبه إلى جده وحذف اسم ابيه فقال: عمر بن يزيد بياع السابري - وبين عمر بن يزيد بن ظبيان الصيقل الذي له كتاب كما ذكره النجاشي ايضا غير انه لم يوثق فهذا الاسم مردد بين رجلين كلاهما له كتاب ومن اصحاب الصادق (ع) احدهما ثقة ولم يوثق الآخر»[14] یعنی دلالت این روایت بر مطلوب واضح است و از جهت سند اشکالی در راویان آن نیست مگر دو نفر؛ یکی اسماعیل بن مرار است ولی به جهت این که علی بن ابراهیم در تفسیر خود از روایاتی بهرهمند شده است که در سند برخی روایات نام اسماعیل بن مرار به چشم میخورد اطمینان خاطر حاصل میشود که این راوی مورد وثوق است زیرا علی بن ابراهیم تضمین داده است تمام راویان موجود در سلسله سند روایات این کتاب همگی مورد وثوق هستند و اما اشکال دوم وجود عمر بن یزید در سند این روایت است؛ این اسم مشترک در دو شخصیت است که یکی مورد وثوق است ولی دیگری توثیق نشده است؛ اگر عمر بن محمد بن یزید بیّاع سابری باشد این شخصیت همان کسی است که نجاشی صریحا او را توثیق کرده است و مرحوم شیخ نیز در تهذیب او را موثق دانسته است هر چند در سند، نام پدر او حذف شده و به جدش یزید نسبت داده شده است؛ شخص دیگری که به این اسم است عمر بن یزید بن ظبیان الصیقل است که یک کتاب روایی نیز جمع آوری کرده است چنانچه نجاشی راجع به او گفته است ولی خود او روایتی نقل نکرده است اگر این شخصیت باشد مورد وثوق نیست، بنا بر این این اسم مشترک است بین دو نفر که هر دو از اصحاب امام صادق(ع) بودهاند و هر دو کتاب روایی دارند ولی یکی توثیق شده است و دیگری خیر؛
به نظر میرسد که عمر بن یزید در سند این روایت همان کسی باشد که مورد وثوق است زیرا روایات فراوانی نقل شده است که نام او نیز در سلسله سند بوده است و تردیدی هم نمیباشد که راوی عمر بن محمد بن یزید بیّاع است و روایتی از عمر بن یزید بن ظبیان نقل نشده است و تنها کاری که او انجام داده تدوین روایات در کتاب خود بوده است بنا بر این در این روایت اشکالی از جهت سند باقی نمیماند.
2. عبد الله بن جعفر حمیری در قرب الإسناد این روایت را نقل میکند از اسماعیل بن عبد الخالق: «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: أَ عَلَى الدَّيْنِ زَكَاةٌ؟ قَال: لَا، إِلَّا أَنْ يَفِرَّ بِهِ، فَأَمَّا إِنْ غَابَ عَنْهُ سَنَةً- أَوْ أَقَلَّ أَوْ أَكْثَرَ- فَلَا تُزَكِّهِ إِلَّا فِي السَّنَةِ الَّتِي يَخْرُجُ فِيهَا»[15] راوی از امام(ع) سؤال میکند راجع به کسی که صاحب دین است آیا زکات بر چنین دینی تعلق میگیرد؟ حضرت در جواب میفرماید: خیر تعلق نمیگیرد مگر این که به قصد فرار از زکات دین خود را پس نگیرد؛ این که امام(ع) کلمه «یفر» را به کار بردهاند معلوم میشود شرائط وصول دین مهیا بوده ولی به جهت فرار از دین این شخص دائن اقدامی برای گرفتن دین خود انجام نداده است در این فرض از زمانی که مدیون آماده پرداخت دین باشد ولی عمدا خود دائن سهل انگاری کند زکات دین بر عهده دائن خواهد بود؛ بنا بر این تفصیل فوق الذکر در این جا هم جاری میشود به این نحو که اگر مدیون نمیتواند دین را تسویه کند تا زمانی که دین در ملک اوست زکاتی بر عهده دائن نخواهد بود ولی اگر مدیون آمادگی تسویه دین را دارد ولی دائن عمدا به خاطر فرار از زکات یا هر عامل دیگری نمیخواهد فعلا طلب خود را وصول کند در این فرض از این تاریخ به بعد زکات به عهده دائن خواهد بود.
نظر استاد: بنا بر این در طایفه دوم از روایات به وضوح دلالت بر تفصیل به دست میآید و دو روایتی که نقل شد هر دو معتبر و قابل استناد هستند؛ روایات طایفه اول به طور مطلق دلالت بر عدم وجوب زکات بر دین را میرساند؛ یعنی زکاتی بر عهده دائن نیست چه مدیون بتواند دین خود را تسویه کند ولی خود دائن عمدا اجتناب کند و یا نتواند بدهی خود را جبران کند؛ طایفه دوم تقیید میزند طایفه اول را زیرا طایفه اول علی الإطلاق میگوید که زکاتی بر دین نیست ولی طایفه دوم توضیح میدهد و مقید میکند این عدم تعلق زکات را به جایی که دائن نتواند دین خود را پس بگیرد ولی اگر بتواند پس بگیرد ولی عمدا اجتناب کند در این صورت زکات این دین بر عهده صاحب دین خواهد بود؛ بیان طایفه سوم در جلسه آینده إن شاء الله.