درس خارج فقه آیت الله سبحانی
کتاب الحدود و التعزیرات
91/07/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: دیه شفتین و لب های انسان
مسئله سوم
اگر جانی به لبهای کسی جنایت کند، به گونهای که حالت تقلصّ پیدا کند، امام میفرماید در اینجا حدی از طرف شارع نرسیده، از این رو ناچاریم که سراغ حکومت برویم که به یک معنا ارش است، اما اگر جنایت کرد به لب های کسی، به گونهای که لب استرخاء پیدا کرد، یعنی حالت شلی پیدا کرد، اگر لب کسی را در اثر جنایت استرخاء کند، باید دو ثلث دیه انسان را بدهد.
پس یک مسئله داریم بنام :«تقلّص الشفتین» و یک مسئله هم داریم بنام:« اسرخاء الشفتین»، تقلّصّ در لغت به معنای انزوای لب به سمت بالاست، لب منزوی بشود به سمت بالا، یعنی لب انسان بالا برود و در یک گوشه و زاویهای جمع بشود.
استرخاء عکس است، استرخاء این است که حالت شلی پیدا کند و آویزان بشود و انسان نتواند شفه خودش را جمع کند.
پس تقلص انزوای شفه است به سمت بالا، استرخاء همان حالت شلی لب هاست، عبارت امام با عبارت محقق یکی است، در تقلص یک شفه (شفه ی واحدة) مطرح میکند و میفرماید: «و لو جنی علیها»، ضمیر مفرد میآورد، اما به استرخاء که میرسد، تثنیه میآورد و میفرماید:« و لو استرختا»، عین عبارت محقق در شرائع، اگر کسی شرائع را مطالعه کند، عبارت شرائع مثل همین است، یعنی وقتی به تقلص میرسد،میگوید:« لو جنی علیها حتی تقلّصت»، وقتی که به استرخاء میرسد،تثنیه میآورد. ولی من کتاب مفتاح الکرامة را نگاه کردم که از مبسوط نقل میکند، ایشان هردو را تثنیه آورده، هم تقلصّ را و هم استرخاء را،
«فإن جنی علیهما جان، فیبستا و صارتا مقلّصتین، لا تنطبقان علی الأسنان أو استرختا»، آیا حق با مرحوم محقق و حضرت امام است، که تقلص مال یکی است که همان لب بالا باشد، و اما استرخاء مال دوتا میباشد، یا حق با مرحوم شیخ طوسی است که تقلّص هم مال هردو و استرخاء هم مال هردو؟ من در متن یک چیزی نوشتم، ولی امروز که مطالعه کردم، نظرم بر گشت، ظاهراً حق با محقق و امام باشد، چون تقلّص عبارت است از انزواء الشفة إلی العلو، یعنی لب در یک گوشهای جمع بشود،این در لب سفلی و پایین چندان متصور نیست، المنجد میگوید: «إنزواء الشّفة إلی العلو»، گاهی میگویند انکماش، یعنی لب مچاله و کلوله بشود در یک گوشهای، تقلّص فقط مال شفه علیاست، اما استرخاء هم مال لب بالاست و هم مال لب پایین.
« علی الظاهر» تعبیر مرحوم محقق و امام هم به تبع محقق ، اقرب به واقع است تا تعبیر شیخ طوسی که به هردو نسبت داده است.
میفرماید در اولی حکومت است، یعنی در تقلص روایت نداریم، و هر کجا که روایت نباشد و حدی نباشد، در آنجا مسئله حکومت و ارش است، کیفیت ارش را هم در اول کتاب دیات عرض کردیم.
دیدگاه شیخ طوسی در استرخاء
« إنّما الکلام» در دومی است، یعنی اگر استرخاء باشد،مرحوم شیخ طوسی در استرخاء فرموده که دیهی کامل دارد، چرا؟ چون زیبائی انسان از بین میرود، هم لب بالا مسترخی است و هم لب پایین، یعنی هردو شل میشود، فلذا جمال انسان از بین میرود، پس باید تمام دیه را بدهد.
نظریه مرحوم محقق و حضرت امام
ولی حضرت امام و محقق میفرماید: این مورد از مقولهی شل است، در استرخاء احساس دارد،اما شل است، به این معنا که نمیتواند خودش را جمع کند، این از مقولهی شل است و در شل دوتا روایت داشتیم که میگفتند اگر انسان جنایتی را بر عضو کسی انجام بدهد که منتهی به شل بشود،« فثلثا الدّیة».
پس ما تا اینجا دو مطلب را گفتیم، مطلب اول عبارت بود از دقت در عبارت محقق و امام در مقایسه با عبارت مبسوط، مبسوط تقلص را به هردو نسبت داده و این دو بزرگوار به یکی، و علی الظاهر حق با حضرت امام و محقق است.
مطلب دوم در اولی که تقلص باشد، همه قائل به حکومت هستند، اما در صورت استرخای هردو لب، شیخ فرموده دیه کامل دارد،ولی ظاهر این است که دیه کامل نیست، چون از قبیل شل است و در شل ضابطه را خواندیم و گفتیم ضابطه میگوید هر عضوی که شل بشود، دو ثلث دیهی آن عضو را میپردازند.
فرع سوم این است که اگر یک نفر لبهایش مسترخی است یا مادر زادی مسترخی است یا یک نفر جنایت کرده و مسترخی کرده، شخص ثالثی آمده و این مسترخی را قطع کرده، قانون کلی بود که اگر شل کند، دیهاش دو ثلث دیهی آن عضو است و اگر شل را قطع کند، باید یک ثلث دیهی آن عضو را بدهد.
پس اگر کسی عضو مسترخی را قطع کرد،دیهاش ثلث دیهی آن عضو است، یعنی ثلث دیه آن عضو را میپردازد.
متن تحریر الوسیلة
المسألة الثالثة: لو جنی علیها حتی تقلّصت فلم تنطبق علی الأسنان ففیه الحکومة (بالاتفاق)، چرا؟ چون دلیل خاصی برایش وارد نشده.
البته ارش و حکومت به یک معناست،اما اینکه چگونه ارش و حکومت را معین میکنند؟ این را در اول کتاب دیه خواندیم.
و لو استرختا بالجنایة فلم تنفصلا عن الأسنان بضحک و نحوه فثلثا الدّیة علی الأحوط،- چرا؟ قانون کلی این است که اگر هر عضوی را که شل کردند (نه اینکه از بیخ قطع کرده باشند، بلکه شل کردند) دو ثلث دیه است، چرا کلمهی «علی الأحوط» را میگویند؟ این در رابطه با شیخ است،چون شیخ گفته تمام الدّیة، ایشان میفرماید این احوط است، یعنی مطابق با روایت است- و لو قطعت بعد الشّلل فثلثها» اگر هر دوتا را قطع کرد، یک سوم دوتا را بدهد و اگر یکی را قطع کرد، دیهاش، یک سوم یکی است،«فثلثها»
پس قانون کلی است که اگر کسی جنایت کند و شل کند، باید دو سوم دیه عضو را بدهد، اگر شل را قطع کند،باید یک سوم دیهی آن عضو را بدهد.
روایاتش را کراراً در موارد مختلف خواندیم و لذا نیاز به خواندن دو باره نیست.
مسئله چهارم
مسئله چهارم مسئلهی خوبی است، ولی میخواهم تطبیقش را با ادله بر عهده خود شما بگذارم، من مسئله را طرح میکنم، دلیلش را هم نشان میدهم، شما این روایت را مطالعه کنید که آیا ازاین روایت این چهار فتوا استفاده میشود یا استفاده نمیشود؟
من چهار فرع را بیان میکنم، یکدانه روایت داریم بنام روایت ظریف، آیا از این یکدانه روایت این چهار فتوا استفاده میشود یا استفاده نمیشود؟
فرع اول
فرع اول اینکه اگر کسی لب شخصی را شق کند، یعنی دو نیم نماید، شقّ الشفتین،هم لب بالا را شق و دو نیم کرد و هم لب پایین را، حتی بدت الأسنان فعلیه الثلث الدّیة، دیه دو شفه هزار دینار است، ثلث دیه را باید بپردازد، کی؟ اگر هر دو لب را دو نیم کند، اگر هردو لب را دو نیم کرد، ثلث دیه کامل را بپردازد. ثلث دیه:333 دینار و یک سوم دینار است، هر دو را شق کند، یعنی هم لب پایین را و هم لب بالا را، ثلث دیهی کامل میدهد، دیه کامل انسان هزار دینار است، و دیه کامل دو لب هم هزار دینار میباشد، ثلث کامل دیه شفتین را میدهد. شفتین دیهاش هزار دینار است،چون جفت است و هر چیزی که در بدن انسان جفت باشد ،هردوتایش دیه کامل دارد.
فرع دوم
اگر جراح توسط جراحی لب ها را کاملاً دوخت، به گونهای که به صورت اولی خود بر گشت، یعنی مثل اول و یا «کالأول» شدند، در اینجا دیهاش خمس دیه است که دویست دینار باشد.
البته ادلهاش روایت ظریف است، بنابراین، اگر هردو را بشکافد و التیام پیدا نکند، ثلث دینار است که میشود: 333 دینار و ثلث دینار،
اما اگر جانی این آدم را پیش جراح برد، جراح هم جراحی کرد و پارگی را بهم چسباند و دوخت، و لی بالأخرة باز یک نقصی بر این آدم وارد شده، باید خمس دیه را بپردازد که دویست دینار باشد.
فرع سوم
اگر یکی از اینها را شق و دو نیم کرد، یعنی یا لب بالا را دو نیم کرد یا لب پایین را، این هم خودش دو حالت دارد، گاهی التیام نمیپذیرد و گاهی التیام میپذیرد، اگر یکی از بالا را شکافت و التیام نپذیرفت، ثلث دیهی شفه را میدهد،دیه شفه پانصد دینار است، ثلث آن را میپردازد که میشود:165 دینار.
فرع چهارم
و اگر جراح این را التیام کرد، خمس آن را میپردازد، یعنی خمس پانصد را (یکصد دینار است) میپردازد.
پس ما تا اینجا چهار فرع را بیان کردیم:
الف: فرع اول این است که جانی هردو لب را پاره دو نیم کرد و التیام هم پیدا نکرد، این دیه کامل دارد.
2: فرع دوم این بود که التیام پیدا کرد،این خمس دیه کامل را دارد که دویست دینار باشد.
3: فرع سوم این است که یکی را شکافت و التیام هم پیدا نکرد،در اینجا ثلث دیه یکی را میپردازد که : 165 دینار بشود.
4: فرع چهارم اینکه: التیام پیدا کرد،در این صورت خمس دیهی شفه را میدهد که یکصد دینار باشد.
متن تحریر الوسیلة
المسألة الرابعة: لو شقّ الشفتین حتی بدت الأسنان فعلیه ثلث الدّیة، فإن برأت فخمس الدّیة خمس دیه کامل که دویست دینار باشد- و فی إحدهما یکی را دو نیم کرد، به شرط اینکه التیام پیدا نکند، ثلث دیه یک شفه را میدهد که:165 دینار میشود) ثلث دیتها
إن لم تبرأ، و إن برأت فخمس دیتها ، خمس دیه یک شفه را میدهد که یکصد دینار باشد، علی قول معروف فی الجمیع ثلث دیتها یک شفه را میدهد که یکصد دینار باشد، علی قول معروف فی الجمیع، نگفته «علی روایتهم»، چرا؟ چون روایتی که برای این آوردهاند، این روایت است.
روایت ظریف
1: محمد بن یعقوب باسانیده إلی کتاب ظریف عن أمیر المؤمنین علیه السلام قال:« و إذا قطعت الشّفة العلیا و استوصلت فدیتها خمسمائة دینار،الخ» الوسائل: ج 19، الباب 5 من أبواب دیات الأعضاء، الحدیث 1، شما این روایت کاملاً بخوانید و ببینید که آیا از این روایت،این چهار فرع استفاده میشود یا نه؟
ظاهر کلام حضرت امام این است که از این چهار روایت استفاده نمیشود و در نمیآید.
السادس: اللسان
المسألة الأولی: فی لسان الصحیح إذا استوصل الدّیة کاملة، و فی لسان الأخرس ثلث الدّیة مع الاستیصال.
در لسان فعلاً دو مسئله را میخوانیم،بقیه میماند برای جلسه آینده.
اگر کسی زبان صحیح و سالم شخصی را قطع کند، حالا از بیخ قطع کند یا همین مقدار قطع کند که زبان کارآمد نباشد، حضرت امام کلمهی استوصل را به کار برده که از باب استفعال است، معنای استوصل این است که از اصل و ریشه و بیخ قطع کند، استوصل از کلمهی اصل گرفته شده و اگر به باب استفعال برود به معنای از بیخ قطع کردن است.
اگر زبان کسی را از بیخ قطع کند یا آن مقداری قطع که زبان فعالیت غذایی و لسانی نداشته باشد، دیه کامل دارد،چرا؟ چون روایت عبد الله بن سنان و هشام فرمودند که هر عضوی که در بدن انسان واحد است،دیه کامل دارد.
دیهی زبان اخرس و لال
«إنّما الکلام» در دیه اخرس است، زبان اخرس در غذا کارآمد دارد و کاربرد دارد، زبان در غذا خوردن کارآمد دارد، اگر زبان نباشد، غذا این طرف و آن طرف حرکت نمیکند، این زبان است که غذا را حرکت میدهد، اخرس فعالیت اکلی دارد، اما کارآمد نطقی ندارد، در اخرس چطور؟
دیدگاه مشهور
مشهور میگویند ثلث الدّیه است مع الاستیصال، در اخرس به یک سوم دیه معتقدند.
روایت هم برای این مطلب شاهد است
اما فرع اول که زبان را از بیخ ببرد، هم روایات عامه دارد که روایت عبد الله بن سنان و روایت هشام بن سالم باشد، و هم روایات خاصه دارد مانند این روایت:
1: صحیح العلاء بن الفضیل، عن أبی عبد الله علیه السلام فی أنف الرجل: إلی أن قال:
« و لسانه الدّیة کاملة» الوسائل: ج 19، الباب 1 من أبواب دیات الأعضاء،الحدیث 11،
2: موثقة سماعة عن أبی عبد الله علیه السلام: «و فی اللسان إذا قطع الدّیة کاملة» همان مدرک،الحدیث2،
فرع اول جای بحث نیست. یعنی حکمش کاملاً روشن است.
فرع دوم، یعنی اگر کسی لسان اخرس را قطع کرد، روایت یک ثلث را بیان کرده است.
روایت برید بن معاویه
محمّد بن یعقوب، عن علیّ ابن ابراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن أبی أیّوب الخزاز، عن برید بن معاویة، عن أبی جعفر علیه السلام قال:« فی لسان الأخرس و عین الأعمی و ذکر الخصی و أنثییه الدّیة» الوسائل: ج 19، الباب 31 من أبواب دیات الأعضاء،الحدیث 1،
ولی استاد سبحانی به جای «الدّیة» فرموده «ثلث الدّیة» و حال آنکه وسائل «الدّیة» دارد نه «ثلث الدّیة».
روایت ابی بصیر
اما یک روایت داریم که در مقابل این روایت است، که فرق میگذارد بین اخرسی که مادر زاد اخرس باشد و بین اخرسی که بوسیله عامل خارجی اخرس شده باشد.
و عنه (علیّ بن إبراهیم) عن أبیه_ این یک سند-، سند دوم: و عن محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد جمیعاً- کلینی از دو راه و طریق به ابن محبوب راه دارد، یک راه علیّ بن ابراهیم و پدرش است، راه دیگر محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن هشام بن سالم، عن أبی بصیر- همه ابی بصیر ها ثقه هستند- عن أبی جعفر علیه السلام قال: سأله بعض آل زرارة عن رجل قطع لسان رجل أخرس، فقال:« إن کا ن ولدته أمّه و هو أخرس فعلیه ثلث الدّیة، و إن کان لسانه ذهب به وجع أو آفة بعد ما کان یتکلّم فإنّ علی الذین قطع لسانه ثلث دیة لسانه» همان مدرک، الحدیث 2،
یعنی اخرس مادر زادی،دیهاش یک ثلث بود، این اخرس یک ثلث او میشود، یعنی ثلث الثلث،یک نهم، مثلاً اگر دیهی لسان اخرس را :333 دینار و یک ثلث دینار باشد، این را یک سوم آن حساب کنید که میشود:110 دینار،البته این روایت معمولبه نیست، یعنی کسی به این روایت عمل نکرده و لذا حضرت امام همه را به یک چوب رانده و فرموده دیه اخرس ثلث دیه انسان کامل است