درس خارج فقه آیت الله سبحانی
کتاب الحدود و التعزیرات
92/02/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مراد از قاضی چه کسی است؟
سخن در باره قاضی است، یعنی کسی که نماز پدر و مادر (علی الاحوط) را قضا کند.
اقوال مسئله
در اینجا اقوال ثلاثه داشتیم:
1- قول اول این بود که مراد از «قاضی» ولد اکبر است.
2- قول دوم این بود که ولد اکبر نیست، بلکه در آن طبقه معین که فعلاً وارث است، او باید قضا کند هر چند ولد اکبر نباشد، مثل اینکه وارث دوتا برادر باشند، یعنی طبقه فعلی، طبقه فعلی باید قضا کند، ولو ولد اکبر نباشد، فرض کنید که کسی فوت کرده و فقط پدر دارد، این طبقه فعلی است منتها باید ذکر باشد.
3- قول سوم میخواست حتی ولا و ضامن جریره را هم بگوید، که البته این «قول سوم» قول شاذ است.
عمده این است که روایات را بخوانیم و ببینیم از روایات چه را استفاده میکنیم؟
ما در اینجا شش روایت داریم، روایت اول، پنج و شش مجمل هستند فلذا به درد نمیخورند، بقیه روایات میتوانند برای ما راه گشاه باشد.
اول شروع کنیم خواندن روایات، شما معین کنید که کدام شان مجمل است و به درد نمیخورد.
روایات
1- مرسلة الفقیه، قال: روی عن الصادق علیه السلام أنه قال:« إذا مات الرجل و علیه صوم شهر رمضان فلیقض عنه من شاء من أهله»
[1]
البته این چیزی مهم نیست، اما معین نمیکند که مراد از «من شاء من أهله» چه کسانی هستند، اطلاق دارد و همه را در بر میگیرد و باید بحث بشود، چون زن، مرد، ولد اکبر و غیر اکبر را هم در بر میگیرد.
2- صحیحة حفص بن البختری، عن أبی عبد الله علیه السلام:
« في الرجل يموت وعليه صلاة أو صيام قال : يقضي عنه أولى الناس بميراثه ، قلت : فإن كان أولى الناس به امرأة ؟ فقال : لا ، إلّا الرجال»
[2]
این روایت خوب است، منتها باید بشکافیم که مراد از «أولی الناس» چه کسی است؟
3- مرسلة حمّاد بن عثمان عن أبی عبدالله (علیه السلام) قال سألته عن الرجل یموت و علیه دین من شهر رمضان، من یقضی عنه؟ قال:«أولی الناس به» قلت: فإن کان أولی الناس به امرأة؟ قال:« لا إلا الرجال»
[3]
4- صحیحة الصفّار، قال: کتبت إلی الأخیر- مراد از اخیر، امام عسکری (علیه السلام) است: رجل مات و علیه قضاء من شهر رمضان عشرة أیام وله ولیّان، هل یجوز لهما أن یقضیا عنه جمیعاً،خمسه أیام أحد الولیین و خمسة أیام الآخر؟ فوقّع علیه السلام:«یقضی عنه أکبر ولییه عشرة أیام ولاءً، إن شاء الله»
[4]
نقطه ضعف این روایت این که ولاءً دارد، چون کسی ولاءً را نگفته است.
5- موثقة أبی بصیر قال: سألت أبا عبدالله (علیه السلام) عن رجل سافر فی شهر رمضان فأدرکه الموت قبل أن یقضیه؟قال:«یقضیه أفضل أهل بیته»
[5]
مثلاً اگر یکی عالم،و دیگری جاهل است، عالم باید قضا کند.
6- مرسلة ابن بکیر عن أبی عبدالله (علیه السلام) فی رجل یموت فی شهر رمضان، قال:«فإن مرض فلم یصم شهر رمضان ثم صحّ بعد ذلک و لم یقضه ثم مرض فمات فعلی ولیّه أن یقضی عنه لأنّه قد صحّ فلم یقض فوجب علیه»
[6]
«ولی» گاهی پسر است،گاهی پدر یا برادر است.
از این شش روایت، سه تا را کنار بگذاریم، یکی مرسله فقیه، بعداً موثقه ابی بصیر، بعداً مرسله ابن بکیر، از اینها چیزی استفاده نمیشود، این سه روایت مجمل هستند،یعنی چیزی از آنها استفاده نمیشود.
بنابراین، باید بحث را متمرکز کنیم روی دوم، سوم و چهارم، مهم همان روایت دوم است که میفرماید: «أولى الناس بميراثه» ، قلت : فإن كان أولى الناس به امرأة ؟ فقال : لا ، إلّا الرجال»
مشهور از این روایت اکبر اولاد را فهمیدهاند، یعنی مشهور علمای شیعه به طوری که نقل کردیم، از این «أولى الناس بميراثه» اکبر اولاد را فهمیدهاند.
بیان آیة الله خوئی
مرحوم آیة الله خوئی در مستند العروة یک بیانی دارد و میفرماید«أولی الناس بمیراثه» فقط یک نفر است و قابل تکرار و تعدد نیست. چرا؟ زیرا اگر فرض کنید که پدر باشد و پسر، پدر یک ششم میبرد، پسر باقی مانده را می برد، این «اولی الناس بمیراثه» است، این پنج قسمت و این یک قسمت را میبرد، فرض کنید علاوه براینکه بیشتر میبرد، حبوه هم مال اوست.
بنابراین، زیر آسمان خدا شما هر چه حساب کنید، «أولی الناس بمیراثه» یک نفر است و آن ولد اکبر است،چون غیر «ولد اکبر» دارای چنین میزانی نیست، ولد اکبر اگر با مادر جمع بشود، مادر یکسوم میبرد، او یک ششم میبرد، این باقی مانده را میبرد، علاوه بر آن، حبوه را هم میبرد.
پس «أولی الناس بمیراثه» فقط یک نفر است و قابل تعدد هم نیست «و هو اکبر أولاده».
آنگاه ایشان متوجه میشود که نظیر این عبارت در جنازه آمده، یعنی در باب جنازه هم میفرماید:« أولی الناس»
الف: عن أبی عبد الله (علیه السلام):
« یصلّی علی الجنازة أولی الناس بالجنازة»
[7]
ب: و مرسة البزنطی عن بعض اصحابنا، عن ابی عبد الله (علیه السلام قال: «یصلّی علی الجنازة أولی الناس بها أو بأمر من یجب»
[8]
و حال آنکه در ولایت جنازه وحدت نیست، پدر هست، پسر هست،هم پدر ولایت دارد و هم پسر، فلذا منحصر نیست.
ما الفرق که شما در آنجا میگویید منحصر به فرد است و آن «أولی الناس بمیراثه» است، آنجا میگویید منحصر است به ولد اکبر، چون سهمش از همه بیشتر است، یعنی سهمش از خواهر و پدر بیشتر، ولی در اینجا میگویید هم پدر ولایت دارد و هم پسر، اگر نشد برادر ها ولایت دارند.
میفرماید فرق است، چون در آنجا میفرماید:« أولی الناس بمیراثه»، اما در اینجا نمیگوید: «أولی الناس بالجنازة» یعنی نزدیکتر باشد، آنکس که از نظر رابطه بستگی نزدیکتر باشد، معلوم است که پسر و پدر نزدیکتر است، اگر اینها نباشند، نوبت به برادرها میرسد.
بنابراین، فرق است بین اینکه بگوید: «أولی الناس بمیراثه» و بین اینکه بگوید: «أولی الناس بجنازته» در آنجا میگوید پدر مقدم بر پسر است. چرا؟ چون احترام پدر بالاتر است از احترام یک پسر.
این حاصل فرمایش ایشان است، از این روایت که همان روایت حفص بن البختری است و بعداً روایت حمّاد بن عثمان،ایشان فتوای مشهور را استخراج کرده است.
اشکال بر گفتار آیة الله خوئی
اشکال اول که خدمت ایشان عرض میکنیم این است که آیا «أولی الناس بمیراثه» گفته، یا گفته:« اکثرهم نصیباً»؟ اگر گفته بود «اکثرهم نصیباً»، حق باشماست،ولی «اکثرهم نصیباً» نگفته، «أولی الناس بمیراثه»، طبقه اول مادر، پدر و اولاد، «أولی الناس بمیراثه» است و سپس از طبقه دوم که برادران و اجداد باشد. چرا شما به ولد اکبر تفسیر میکنید، اگر گفته بود: «اکثرالناس نصیباً» حق با شما بود، ولی میگوید آنکه به میراثش اولی است، او مقدم است،طبقه اولی چه کسانی هستند؟ الأولاد و الأبوان، این طبقه اول است، این طبقه أولی الناس بمیراثه من الطبقة الثانیة که اخوان و اجداد باشد، طبقه ثانیه أولی من الطبقة الثالثة که در حقیقت اعمام و اخوال و عمّات باشد، اکثر الناس نصیباً نگفته، بلکه گفته:« أولی الناس بمیراثه ».
شما اولویت را به معنای اکثریت گرفتید، این همان است:« من له الغنم فعلیه الغرم»، این طبقه اول که میراث را میبرند، باید جریمهاش نیز آنان بکشند،نمیگوید بر اینکه اکثر میبرد، تمام بحث ما با ایشان این است، اما فرقی که ایشان گذاشت، آن فرق هم صحیح نیست، این دو عبارت یکی است، أولی الناس بمیراثه، لأجل الوشیجه،یعنی همان رحم، لأجل ارتباط رحمی، أولی الناس بالجنازة،یعنی اولی از نظر رحم، گاهی میگویند:« اولی الناس بمیراثه»، گاهی میگویند:« أولی الناس بالجنازة»، یعنی آنکه رابطه نزدیک دارد، او اولی است،پدر با پسر رابطه نزدیک دارند، یا مثلاً دو برادر رابطه نزدیکتری دارند، هردو یکی است.
بلی، در آنجا کلمهی میراث گفته، در اینجا کلمهی جنازه نگفته، ولی هردو اشاره به این است که آنکس به این میت رابطه رحمی نزدیکتری دارد، «من کان أقربهم رحماً فهو أولی»،پدر و پسر هردو یکی هستند.
مرحوم آیة الله خوئی به این مطلب توجه پیدا کرده که ممکن است:
« أولی الناس بمیراثه» متعدد باشد، به قرینهای که خود جناب حفص البختری عرض میکند که: یابن رسول الله!
اگر مرد نبود، زنها میتوانند؟ حضرت فرمود زنها نمیتوانند، پس از اینجا میفهمیم که «أولی الناس بمیراثه» لازم نیست یکی باشد، بلکه ممکن است متعدد باشد، به دلیل اینکه خودش سوال کرده.
ایشان درجواب میفرماید: جناب حفص خوب نفهمیده، ما دنبال فهم حفص نیستیم، جناب «حفص» در اینجا کلام امام را خوب نفهمیده، ما کلام امام را حجت میدانیم که نقل کردیم، اما فهم او برای ما حجت نیست.
خلاصه اینکه آیة الله خوئی معتقد است که:« أولی الناس بمیراثه» همان ولد اکبر است، دلیلی که میآورد میگوید:« أولی الناس بمیراثه» نتیجهاش «اکثرهم نصیباً» است و ولد اکبر اکثرهم نصیباً است، اما از پدر روشن تر، از مادر بیشتر، علاوه براینکه سهمش زیادتر است،حبوه را هم میبرد.
آنگاه ایشان متوجه می شود که در باب جنازه هم این مسئله است، یعنی آنجا هم کلمهی أولی آمده، ایشان میگوید فرق دارد، آنجا اولی الناس بمیراثه است، اینجا اولی الناس بالجنازة است، اینجا میزان کثرت میراث است، ولی در آنجا میزان اقربهم رحماً است، اقربهم رحماً ممکن است متعدد باشد،هم پدر و هم پسر، خلاصه فرق است بین اینکه بگوییم اکثرهم نصیباً و بگوییم اقربهم رحماً، اولی یکی است، اما اقربهم رحماً ممکن است متعدد باشد،یعنی پدر و پسر.
بعد ایشان متوجه میشود که راوی خودش تعدد فهمیده، میگوید اگر پسر نباشد چطور؟ آیا زن میتواند؟ میگوید: نه، ایشان میگوید فهم راوی برای ما حجت نیست، اگر دقت میکرد،این سوال را نمیکرد، حالا که این سوال را کرده، برای ما حجت نیست،این حاصل فرمایش این مرد بزرگ (آیة الله خوئی) بود.
اشکال استاد سبحانی بر گفتار آیة الله خوئی
ما به ایشان عرض میکنیم فرق است بین اینکه بگوید:« أولی الناس بمیراثه» و بین اینکه بگوید:« أکثرهم نصیباً» این دو عبارت با همدیگر فرق دارد، «أولی الناس بمیراثه» آنکه در طبقه اول قرار دارد، اولی از طبقه دوم است، طبقه دوم هم اولی از طبقه سوم است. این لازم نیست که فرد واحد باشد.
اولاً، أولی الناس گفته، نه أکثرهم.
ثانیاً، عین این تعبیر در جنازه آمده،شما نباید فرق بگذارید و بگویید میزان در اینجا کثرت ارث است، در آنجا میزان رابطه رحمی است، بلکه در هردو رابطه رحمی است، هم آنجا و هم اینجا، نه اینکه در آنجا رابطه اکثرهم نصیباً است، اینجا رابطه اقربهم رحیماً باشد.
ثالثاً،اگر میزان اکثرهم نصیباً باشد، باید در خیلی از جاها قضا کنیم، کجا؟ اگر طرف مرده، ولی ولد اکبر ندارد، دوتا برادر دارد، هردو برادر مساوی می برند، باید بگوییم در اینجا اصلاً کسی قضا نکند، چون بنا باشد که اکثرهم نصیباً باشد و اکثرهم نصیباً منحصر به ولد اکبر است، پس اگر دو برادر باشد، نباید قضا کند.
ثانیاً، اگر دو برادر دارد که ابوینی، و دیگر امی است، پس باید بگوییم برادر ابوینی مقدم بر برادر امی است، چون برادر ابوینی دو ثلث میبرد، آن یک ثلث میبرد،آیا ایشان حاضر است که یک چنین فتوایی را بدهد؟ اگر بگوییم منحصر به ولد اکبر است، اصلاً نباید قضا نکنیم، چرا؟ چون دو برادر هستند هردو ابوینی، اینها نصیب شان یکی است، پس باید قضا نکند، یا اگر یکی ابوینی و دیگر امی است، ابوینی قضا دارد و امی ندارد،و حال آنکه این فتاوا را نمیشود گفت.
بیان استاد سبحانی
بنابراین، ما نتوانستیم فتوای مرحوم آقای خوئی را که مشهور است از این راه درست کنیم،من از راه دیگر درست کردم و آن این است که فتوای مشهور چهارده قرن بر ولد اکبر بوده، معلوم میشود که در دست آنان یک نص و روایتی بوده، شهرتی بوده که اینها فتوا دادهاند، چون اگر مبنای فتوای شان این روایات باشد،در این روایات که ولد اکبر نیامده،فتوای مشهور را ما حجت میدانیم و میگوییم کشف از این میکند که یا قرینه منفصله در کار بوده که این اولی الناس بمیراثه را تفسیر کرده به ولد اکبر.
یا از این راه پیش میآییم، یا آن روایت صفار را میگیریم، یعنی روایت صفّار هم میتواند برای ما شاهد باشد.
صحیحة الصفّار، قال: کتبت إلی الأخیر- مراد از اخیر، امام عسکری است- (علیه السلام)، رجل مات و علیه قضاء من شهر رمضان عشرة أیام وله ولیّان، هل یجوز لهما أن یقضیا عنه جمیعاً،خمسه أیام أحد الولیین و خمسة أیام الآخر؟« فوقّع علیه السلام:«یقضی عنه أکبر ولییه عشرة أیام ولاءً، إن شاء الله»
[9]
اگر بگوییم مراد از «ولیان» دو پسر است، حضرت میفرماید اکبر ولیین باید قضا کند.
البته به شرط اینکه بگوییم مراد از «ولیان» دوتا پسر است، اما اگر بگوییم مراد از «ولیان» پدر و پسر است،در این فرض شاهد نیست.
پس ما فتوای مشهور را انتخاب کردیم، منتها نه از آن طریقی که مرحوم خوئی پیش آمده، بلکه شهرت فتوایی را قرینه را گرفتیم تا معلوم بشود قرینه منفصله بوده که این «أولی الناس» را تفسیر کردهاند به ولد اکبر، دیگری هم روایت صفّار است که اکبر میگوید.
البته به شرط اینکه مراد از ولیان در این روایت، دوتا پسر باشد.
بحث جلسه آینده این است که طرف مرده، پسر حاضر به خواندن نیست، آیا بر ورثه لازم است که از ارث اجیر بگیرند یا نه؟
[1] الوسائل:7، الباب23 من أبواب أحکام شهر رمضان ، الحدیث1.
[2] الوسائل: ج 7، الباب 23 من أّبواب أحکام شهر رمضان، الحدیث 5.
[3] الوسائل:7، الباب23 من أبواب أحکام شهر رمضان ، الحدیث6.
[4] الوسائل:7، الباب23 من أبواب أحکام شهر رمضان الحدیث3.
[5] الوسائل:7، الباب23 من أبواب أحکام شهر رمضان ، الحدیث11.
[6] الوسائل:7، الباب23 من أبواب أحکام شهر رمضان ، الحدیث13.
[7] الوسائل: ج 2،الباب 23 من أبواب صلاة الجنازة،الحدیث1.
[8] الوسائل: ج 2،الباب 23 من أبواب صلاة الجنازة،الحدیث2.
[9] الوسائل:7، الباب23 من أبواب أحکام شهر رمضان الحدیث3.